از بین همه ی عروسک هاش این یکی رو بیشتر دوست داره، حتی اکثر شبها بغلش میکنه تا خوابش ببره.
ازم می پرسه میدونی چرا Teddy رو انقد دوس دارم؟ میگم چون بامزه ست، خوشگله، گرم و نرمه؟
میگه نه، چون وقتی ترسیده بودم و گریه میکردم پیشم بود! برای همین واسم خیلی مهمه!
من کمی فکر میکنم و یادم میاد سه سال پیش از روی استیکرش خورد زمین و ابروش پاره شد و وقتی با اورژانس می بردمش بیمارستان، دکتر اورژانس از توی کشویی که پر از اسباب بازی بود یه Teddy بیرون آورد و داد دستش تا آروم بشه!
ظهر خوشمزه ترین زرشک پلو با مرغ و فسنجان عمرم را برای مهمانها درست کردم؛
و عصر، حرفه ای ترین والیبال عمرم را با مهمانها بازی کردم ( به عنوان تنها خانمی که در جمعمان حاضر به بازی شد! آنهم در پست پاسور! بعله! اینه!)
و البته الان تمام عضلات بازوی دست و ساق پایم گرفته! ;)
درباره این سایت